دی داد

موقعیت:
/
/
سِلفیش جین (155-010)
راهنمای مطالعه

نویسنده: دی داد

1398-04-06

سِلفیش جین (155-010)

ریچارد دوکینز زیست شناس نامی بریتانیایی در کتاب تاثیرگذار خود با نام «ژنِ خودخواه» به درستی به این اصل زیست شناختی اشاره می کند (و همچنین آن را بطرز بسیار ماهرانه و دقیقی تبیین می نماید) که غایت تمامی رفتارهای خودآگاه و غیرخودآگاه جاندارانِ زنده نوعی خودخواهی در راستای حفظ بقاء است. در این کتاب مثال های بسیار درخشانی از مواردی که در ظاهر با این مسئله در تضاد هستند گردآوری شده و پاسخ داده شده اند و من قصد ندارم که در اینجا تکرار مکررات کنم.

هدف از این نوشتار اشاره به برخی از پدیده های بیولوژیک خاص است که در ظاهر متضادِ آن اصل مطروحه در این شاهکار علمی بنظر می رسند. یکی از ایرادات ظاهری که سطحی اندیشان به مسئله ی خودخواهی ذاتی گونه ها وارد می آورند، مقوله ی ایثار نزد اعضای برخی از گونه هاست.

مثلا زنبورها برای دفاع از کندو حاضرند که جان خود را فدا کنند زیرا که در بسیاری از گونه های زنبورهای گزنده، نیش زدن منتهی به مرگ حشره خواهد شد، و زنبور بدین طریق با تلاش در جهت نیش زدن مزاحمانِ کندو، جان خود را برای دفاع از گونه از کف می دهد و چنین چیزی با اصل مطروحه ی این کتاب منافات دارد.

البته لازم به ذکر است که دفاع از خویشتن جزئی لاینفک از منش ارگانیسم های زنده است. این بدیهی است که هر شکلی از حیات تلاش دارد که از بقاء خود صیانت به عمل آورد. کسی منکر این اصل بدیهی نیست. هنگامیکه یک شیر از کنام خود دفاع می کند، ریسک زخمی شدن و حتی مردن را به جان می خرد. در اینجا ما بیشتر موارد انتحاری دفاع از کلنی و اجتماعات را مدنظر خواهیم داشت.

یکی از اصول مطروحه در کتاب فوق این است که تکامل در سطح عضو گونه رقم خورده و تحقق می یابد و نه گونه. اگر ما بخواهیم به این موضوع باورمند باشیم که تکامل در سطح گونه (یعنی یک اجتماع از اعضاء) رقم می خورد، آنگاه این باور و پذیرش در تضاد با چگونگی انتخاب رفتار ایثارگری قرار نخواهد گرفت، زیرا آنگاه گونه ها بدیهتا برای باقی ماندن رفتارهایی چونان فرهنگ در نزدشان رقم می خورد که بموجبش اعضاء دچار رفتارهای انتحاری شوند. اعضاء بشکل انتحاری به مبارزه دست می زنند زیرا که گونه قرار است باقی بماند و نه آن ها.

بحث و جدل در این زمینه میان اصحاب فن زیاد است اما آنچه که علمی تر بوده و با شواهد همنواتر است بحث تکامل در سطح عضو گونه (و یا حتی بقول دوکینز در سطح ژن) است. پس در اثر بدیهی انگاشتن و مسلم فرض کردن تکامل از طریق انتخاب طبیعی در سطح عضو گونه (تک جاندار)، آنگاه رفتار ایثارگرانه ی برخی از اعضای یک جمعیت در راستای دفاع از جمعیت و اجتماع مزبورشان تا حدودی پارادوکسیکال به نظر می آید.

هدف از این نوشتار ارایه ی تحلیل های تکاملی برای برون رفت از این پیچیدگی های ظاهری است. من مایل هستم که یک کندوی زنبور عسل را بجای یک اجتماع متشکل از تعداد زیادی عضو زنبور، همچون یک ارگانیسم واحد در نظر داشته باشم. یک کندو و یا یک اجتماع از مورچه ها که درون یک لانه جمع می شوند، در حقیقت همچون یک جاندار منفرد هستند. تمثیل سیستم ایمنی در پرسلولی ها کمک شایانی به فهم این مورد می کند.

وقتی انسان چونان یک جاندار پرسلولی بتوسط آنتی ژن ها آلوده می شود، آنگاه سیستم ایمنی بدنش تلاش می کند که به جنگ غریبه ها رود. در این مواقع سلول های سفید خون که جزیی از سیستم ایمنی بدن هستند، وارد عرصه شده و با مکانیسم های گوناگونی شروع به نابود ساختن آنتی ژن ها می کنند. برخی از این مکانیسم ها، سازوکار و طبیعتی انتحاری دارند، یعنی اینکه گلبول سفید مزبور در حال دفاع از ارگانیسم انسان خود را نابود می کند. مثلا در پدیده ی انتحار نوتروفیل ها (نِت) که خودِ سلول سفید نیز از بین می رود.

این چگونه ممکن است؟ سلول کوچک ترین واحد حیات است. در تعریف حیات می خوانیم که موجودیت ذی-حیات، به صیانت از خود مشغول خواهد بود؛ پس چگونه گلبول سفید ما به قیمت از دست دادن حیات خود، برای حیات سایر سلول ها خویشتن را از پا در می آورد؟ پاسخ به این پرسش کار چندان سختی نیست.

ژنوم تمامی گلبول های سفید، ژنوم یکسانی است. اگر گلبولی خود را برای حیات ارگانیسم انسان به خطر اندازد، عملا بیشمار گلبول دیگر شبیه به خود را زنده نگه داشته است. در جهان گلبولی، از آنجاییکه تمامی گلبول ها نسبتا این-همانِ ژنتیکی هستند، پس هر گلبولی، همان تمامی گلبول های دیگر است.

در کندوی زنبور عسل و یا لانه ی مورچه ها نیز وضعیت به همین منوال است. در ادبیات حماسی عبارت مشهوری هست که بیان می دارد «یکی برای همه و همه برای یکی». این عبارت اگرچه برای اجتماع گونه های پرسلولی موضوعیت ندارد، اما برای اتفاقات درون-جسمی تک تک اعضای گونه های پرسلولی مصداق دارد. در بدن یک انسان گلبول های سفید برای زنده ماندن کل ارگانیسم (انسان) ایثار کرده و جان خود را فدا می کنند. در این مورد یک گلبول سفید (یکی) خود را برای تمامیت ارگان (همه) به خطر می اندازد و تمامیت ارگان (همه) نیز به همین ترتیب برای آن یک گلبول سفید (یکی) تلاش می کند.

وضعیت تک تک زنبورها در یک کندوی عسل دقیقا شبیه به وضعیت تک تک گلبول های سفید درون بدن انسان است. تمامی گلبول ها از نظر ژنتیکی یکسان هستند، زنبورهای یک کندو نیز همین وضعیت را دارند. وقتی گلبولی ایثار کرده و خود را برای بقای تن آدمی بشکل انتحاری نابود می سازد، عملا در حال حفظ کردن تمامی گلبول های دیگری است که با خودش مشابه هستند و زنبوری هم که مهاجم را نیش می زند و خودش از پا در می آید، به همین شیوه کندویی را زنده نگه می دارد که بیشتر اعضایش ژنومی مشابه خود او را دارا هستند، پس او بشکل غیرمستقیم و واسطه ای ژن های خود را زنده نگه می دارد.

سوای این تحلیل ژنتیکی، در رابطه با کلنی مورچه ها این مسئله خود را بطریق ظاهری نیز نشان می دهد. وقتی با یک لانه ی مورچه که بشکل موذیانه ای در یک محل مسکونی شکل گرفته است، مبارزه می شود؛ شاهد هستیم که نسل های بعدی مورچه ها کوچک و کوچک تر می شوند (نه اینکه فقط عده ای کوچک شده و باقی شان بزرگ باقی بمانند)، جوریکه انگار مورچه ها از لانه جدا نیستند.

مبارزه با لانه شبیه به مبارزه با یک تن است. یک تن بیمار (که بیماری اش بیش از اندازه مزمن شده باشد) تعداد کمتری گلبول سفید می تواند تولید کند و گلبول های تولید شده از نظر اندازه وضعیت بغرنج تری دارند. مورچه های یک لانه ی تحت حمله ی دایم، تماما کوچک تر می شوند. گویا که ضعف بشکل نُرمالی بر همه ی آن ها توزیع می شود. اینگونه نیست که عده ای فربه مانده و عده ای دیگر ضعیف شوند.

این مخصوص جوامع گونه های پرسلولی دیگر است. در جنگ های بین قبایل بدوی انسان ها همواره عده ای از وضعیت سلامتی خوبی برخوردار بوده و عده ای ضعیف و آسیب پذیر می شوند. اما در اجتماعات مورچه ها همه با هم ضعیف و ریز می شوند، گویا که همگی با هم یک تن هستند.

هدف از اشاره به این موارد نشان دادن این مسئله بود که ایثاری در طبیعت در کار نیست. در کلنی مورچه ها و زنبورها آن عضو که جان خود را فدای جمع می کند، عملا یک عضو مجزا نیست. کندو به تنهایی یک ارگانیسم است و زنبور منفک از آن نیست. مورچه ها به تنهایی معنا ندارند، مورچه ها در لانه مفهوم می یابند و دقیقا همچون گلبول های سفید خون انسان که بدون انسان وجودی بر آن ها مترتب نیست.

سِلفیش جین (ژن خودخواه) در هر برهه ای مشغول ایفای نقش خود است. البته در گونه ی انسان بعلت آگاهی حاصله از تکامل مغز، وی این توانایی را دارد که خیلی کوتاه و لحظه ای در مقابل این خودخواهی ژنتیکی خود عصیان کرده و کارهای ویژه ای را از خود بروز دهد که نام آن را «ارزش انسانی» می گذاریم.

{ایثار ریشه در شباهت ها و خودخواهی ریشه در تفاوت ها دارد.}

12344 – 12340

امتیاز شما به این نوشته

1

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عیانی
عیانی
4 سال قبل

مقاله آموزنده ائی بود برای تعریف اایثار اما خودخواهی را توضیح نداد
با تشکر

دی داد
4 سال قبل
پاسخ به  عیانی