دی داد

موقعیت:
/
/
مسئله ی تردمیل (159-009)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1396-08-04

مسئله ی تردمیل (159-009)

پیشتر گفته بودم که همچون حل معادلات ریاضی، معادله ی زندگی را نیز می بایست بجهت حل کردن در ابتدای امر تا حد امکان ساده ساخت. هرچقدر درجه ی این معادله پایین تر آید، احتمال حل آن بالاتر می رود. با این رویکرد در مسایل پیش پا افتاده ی زندگی، می توان قایل به این اصل بود که از کمیت ها کاسته و بر کیفیت ها بیافزاییم.

اگر در زندگی کار من با دو جفت کفش راه می افتد، چرا سه جفت کفش داشته باشم؟! اگر با یک جفت کفش راه می افتد، چرا دو جفت داشته باشم؟! این یک توصیه ی کاربردی جدی در زندگی است؛ اما متاسفانه در زندگی عده ی زیادی از ما این مسئله به طرز نامبارکی مغفول مانده است.

در اطراف خود کسانی را می بینم که در یک آپارتمان با اندازه ی متوسط رو به پایین تردمیل خریده و گذاشته اند تا که ورزش کنند!!! به زعم من وجود تردمیل در چنین فضایی نمونه ی عالی پیچیده سازی های غیرضروری در زندگی است. بی شک ایشان تردمیل را فقط در فیلم ها دیده اند و حال گمان می کنند که حضور این ابزار بغایتِ بی مصرف و نامرتبط با فضای زندگی عمده ی ایرانی ها یک بایدِ اجتناب ناپذیر است.

بقول قدیمی ها، تردمیل کیلو چند است؟! 80 درصد تمامی تردمیل ها در خانواده های ایرانی ها 20 بار هم استفاده نشده اند و این همان حرکت کردن برخلاف روح فرآیند حل معادله ی زندگی است. سرآخر اینکه تردمیل صرفا یک مثال است و در زندگی همه ی ما از این قسم تردمیل ها زیاد وجود دارد.

11949

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمدرضا روشن نفس
محمدرضا روشن نفس
3 سال قبل

درود دی داد عزیز
سالها به دنبال معنی زندگی این در و آن در زدم بلکه بتوانم هدفی غایی برای آن بیابم یا حداقل آنرا در چند گزاره فرموله کنم و هربار در یک مشرب فکری غلطیدم اما امروز، دست از پا دراز تر گمان میکنم، زندگی معنی خاصی ندارد و فقط هست! و هرکس آنچیزی که در ذات خود بی معناست را برای خود معنایی می‌کند و در این کارگاه، خروجی میزان رضایت، معیار درستی و نادرستی معنای خلق شده است، حال یکی آن را در پیچیدگی میابد آن دیگری در سادگی… و…
آنچه از دنیای قابل درک خودمان درک میکنم پارادوکس دوگانگی ست، پارادوکسی که اگر نبود عناصر اختیار و انتخاب هم رنگ می‌باختند
در تعاریف، خوانده و شنیده ام، هنگامی که شخص به درستی دریابد که در پس تمام اعمال، هیچ گونه فاعلی جز سه گونه طبیعت در کار نیست، آنگونه که از گونه نیکی، دانش حقیقی پرورش می یابد، از گونه شهوت، حرص و طمع، و از گونه جهل، حماقت و دیوانگی و همچنین توهم… و در ذات خود مستقر شود، آن چنانکه شادی و رنج برایش یکسان شود ؛ به خاک، سنگ و طلا به یک چشم نگاه کند، نسبت به موارد خوشایند و ناگوار یکسان بنگرد، ثابت و استوار بوده و ستایش و نکوهش، احترام و بی احترامی، برایش فرقی نکند؛ با دوست و دشمن یکسان رفتار کند و … چنین فردی به ورای سه گونه طبیعت مرتبت یافته و به غایت کمال خویش نایل آمده و تنها در لحظه اکنون حضور دارد … اما چنین فردی، در صورت وجود، لااقل تاکنون، در دایره معاشران من نبوده است!