دی داد

موقعیت:
/
/
ادبیات؛ نویسندگی یا که نقد؟! (164-003)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1394-12-23

ادبیات؛ نویسندگی یا که نقد؟! (164-003)

جوانی داستان نویس را ملاقات کردم که تازه بشکل حرفه ای در این عرصه پا گذاشته بود. با شور و شوق خاصی توانسته بود که بر روی موضوعاتی متنوع کار کرده و مجموعه ای را از آنِ خود، آماده کند. وقتی از وی در رابطه با مجموعه ی داستانی مزبور پرسش کردم، متوجه شدم که مجموعه ی مربوطه را به یک استاد دانشگاهی در عرصه ی نقد ادبی سپرده تا که برای وی نقد کند.

جوان ماجرا با هیجان و حرارت خاصی بیان می کرد که استاد نقاد در فلان کشور تدریس می کند و مثلا اینکه به تازگی کتابی نیز از وی به چاپ رسیده است! من بعد از شنیدن حرف های وی، رویکرد متفاوتی را به او پیشنهاد کردم که قصد دارم در اینجا بشکل مفصل تری با سایر دوستانی که می خواهند در عرصه ی ادبیات شانس خود را امتحان کنند؛ به اشتراک گذارم:

یک) یک نویسنده ی جوان می بایست بجای ارسال آثار خود برای منتقدین ادبی، آن ها را همواره با خود در کیف پورتفولیو حرفه ای خویش به همراه داشته باشد تا نوشته های خود را برای افرادی که با آن ها سر صحبت را در باب ادبیات باز می کند، قرائت نماید. این رویکرد بسی بهتر از خواندن آثار برای افرادِ محدودِ باصطلاح منتقد است.

دو) منتقدین هرگز روی خوش به اولین کارهای بزرگترین نویسندگان تاریخ نشان نداده اند و اگر کسی بخواهد چشم به دهان آن ها داشته باشد، معمولا از کیفیت نازل کارهای خود سرخورده شده و به احتمال زیاد هرگز اعتماد بنفس ادامه ی کار خود را بشکل حرفه ای نخواهد داشت، زیرا منتقدین عمدتا بشکل ناشیانه ای نخستین کارهای هر فردی را با بهترین نمونه های موجود مقایسه کرده و درکی از فرگشت تدریجی مهارت های یک نویسنده بشکل پله پله ندارند.

سه) منتقدین، یک اثر ادبی را فارغ از ظروف مکانی – زمانی نویسنده اش نقد کرده و بدین روی چشم خود را بر روی حواشی کاری وی که بعضا از خودِ اثر مهم تر است، می بندند.

چهار) منتقدین عمدتا خود خالق اثری نیستند، از اینرو تمرکز صرف خود را به خروجی فعالیت نگارش معطوف کرده و نتیجتا کمترین بصیرتی نسبت به فرآیند خلق یک اثر ندارند، از این رو نَظَرات ایشان کمترین ارتباطی با جان اثر و جریان آفرینش آن نخواهد داشت. این دقیقا به این می ماند که با نگریستن به اندام یک پیر فرتوت، هستی وی را زیر سوال ببریم، غافل از اینکه وی روزگاری در جوانی قهرمان ورزش های میدانی بوده است.

پنج) اگر نویسنده ی ماجرا بتواند با خواندن آثار خود برای مخاطبینی از قشرهای مختلف، به این مسئله پی ببرد که این نوشته ها چه تاثیری بر شنوندگان حضوری دارا هستند، آنگاه قادر خواهد بود که سرنخ هایی در رابطه با قدرت تاثیرگذاری آثار خود بر توده ها پیدا کرده و در راستای بلوغ سبک خویش از آن ها بهره گیرد. هر کسی باید بداند که اگر می تواند بر یک جمع چند نفری از اطرافیان خود اثر گذراد، قادر خواهد بود که بر جمع های بزرگ تر و نهایتا کل بشریت نیز تاثیرگذار باشد. اینکه آیا ما قادریم که بر جمع ها تاثیر بگذاریم یا که نه صرفا از طریق مواجهه ی مستقیم با مخاطبین قابل سنجیدن است نه از کانال منتقدین باریک بین!

شش) وقتی نویسنده ای این شانس را پیدا کند که با فهمیدن احساس مخاطب، بر ایشان تاثیر گذارد و کارهای جاودان خلق کند، آنگاه منتقدین از هر سوراخی پیدا می شوند تا کارهای وی را ستایش کنند. این گفته بدآن معناست که منتقدین معمولا کاری را خوب ارزیابی می کنند که محل توجه اکثریت مردمان بوده است. اما خوشبختانه این رابطه دو سویه نیست، یعنی توده ها به سمت کاری جذب نمی شوند که منتقدین عالی ارزیابی کرده باشند. این مقایسه نشان می دهد که احساس انسانی توده ها در رابطه با یک کار ادبی از نظر کارشناسانه ی منتقدین مهمتر است.

هفت) همانطور که پیش از این نیز گفتم، کسی اجازه ی نقد یک کار ادبی را (مثلا در قالب یک کتاب) دارد، که خود حداقل 2 کار ارایه کرده باشد، در غیر اینصورت نظر وی بیشتر تجلی یک احساس شخصی است تا یک داوری تخصصی.

هشت) من بر این باورم که برای ارایه ی 1000 صفحه متون خواندنی حداقل می بایست 100000 صفحه قلم فرسایی کرد. همه ی ما می بایست از خود انتظارات معقولی داشته باشیم. هیچ نویسنده ی بزرگی پیدا نشده است که تمامی نوشته هایش را به چاپ رسانده باشد. بهتر است بگویم که تمامی نوشته های هیچ نویسنده ی بزرگی قابل خواندن نیست. این بدین معنا نیست که ما بنشینیم و با کمک منتقدین آن هزار صفحه ی جادویی را بیآفرینیم، بلکه برعکس تنها می بایست بیآفرینیم و بیآفرینیم تا نهایتا ببینیم که مخاطبانمان چه درصدی از این آفرینش ها را جادویی قلمداد می کنند. خلاف این اصل رفتار کردن همچون راه رفتن بر روی دستان است. دست ها اگرچه از پاها دقیق تر و ظریف ترند اما احتمالا نتوانند همچون پاهایمان ما را به جایی برسانند.

نه) آنچه که نویسندگان جوان بدآن نیاز دارند، منتقدین نیستند بلکه آموزگارانند. آموزگاران آن انسان های شریف، صبور و دلسوزی هستند که خود را وقف دیگران نموده و با ذوق و شوق خویش بشکل تدریجی پرتره ی متعالی آنان را ترسیم می کنند. هیچ آموزگاری اولین کارهای ناقص یک هنرجو را تقبیح نمی کند، بلکه با تشویق ها و هدایت های بموقع، بطور غیرمستقیم اظهار وجود هنرجو را در آن عرصه ی بهتر سوق می دهد. این آموزگاران حتما قرار نیست که اساتید دانشگاهی باشند، گاهی اوقات یک کتاب فروش و یا حتی یک بقال خوش ذوق برای بلوغ حرفه ای ما فرد تاثیرگذارتری است.

ده) توصیه ی من به همه ی عاشقان نویسندگی، بودن در محیط های ادبی و حلقه هایی است که خود آن را شکل می دهند. این حلقه ها می توانند متشکل از دوستان ما و نهایتا دوستانِ دوستان ما باشند. حضور در این حلقه ها ضامن بقاء فعالیت نویسندگی ماست. وقتی شاهد آن باشیم که دیگرانی با ذوق به نوشته های ما گوش می دهند، این پندار در ما تقویت خواهد شد که بیشتر و بیشتر به خود اعتماد کرده و استعدادهای نهفته ی خود را راحتر بروز دهیم.

یازده) خواندن سرنوشت و بیوگرافی نویسندگان بزرگ دوباره قادر است که بیش از حرف منتقدین برای ما کارگشا باشد. وقتی به صفحات زندگی نویسندگان نامی نظر می افکنیم، آن ها، راهشان، سلوکشان و هر چیز دیگری راجع به ایشان را از هم متفاوت ارزیابی می کنیم، تنها نقطه ی مشترک این انسان های بزرگ، عشق آن ها به آفرینش بوده است. آفرینشی که می توانسته جلب کننده ی نظر انسان ها به تجلی خیر و نیکی در بستر زندگی باشد.

دوازده) مطالعات فلسفی و علمی برای نویسندگان الزامی است. شاید در ظاهر کسی گمان کند که متن های تخصصی چگونه قادر خواهند بود که به خلاقیت فکری یک نویسنده کمک رسان باشند؟! پاسخ من روشن است! ثبت اندیشه در قالب یک اثر ادبی جز با آشنایی با اندیشه های مختلف ممکن نخواهد بود. حتی ستاره شناسی برای نویسندگی ضروری است. یک نویسنده ی مستعد ولی بدون آگاهی از حوزه های معرفتی، همچون گاوی پروار با پستان های بزرگ است، اما متاسفانه شیری از این غده ها ترشح نمی شود. آنچه دوشیده می شود، آب خالص است! احتمالا هیچ انسانی قادر نباشد که از آب، کره بگیرد و خوشبختانه ادبیات فاخر نیز از جنس کره است.

سیزده) بسیار نوشتن یکی از مهمترین تمرین های خوب نوشتن است. ذات هنرها مهارتی است. مهارت با مشق کردن پرورش می یابد. بدون زیاد نوشتن، نویسندگی بی معناست. بزرگترین نویسندگان همگی نویسندگانی پُرکار بوده اند. نوشتن روزانه حتی در رابطه با پیش پا افتاده ترین مسایل، نقشی حیاتی در این مهم بازی می کند. بزرگترین نویسندگان، کامیابی خود را در این عرصه مدیون پُرکاری خود بوده اند، نه مرهون منتقدیتی پرکار!

چهارده) نترسیدن از نقد رویکرد بسیار صحیحی است. تاریخ ادبیات پر است از نام زنان و مردان بزرگی که از نقد نهراسیده اند. اینان نقد را به جان خریده و در عین حال به انجام آن کاری مبادرت ورزیده اند که اقناع کننده ی روح پرشورشان بوده است. در کل نقد و نقش آن، آنچنان در بستره ی کار حرفه ای ایشان مهم نبوده است. اگر نویسنده ای خلاق همچنان در کار خود ثابت قدمی نشان دهد و با خلاقیت های خود بشکل روزافزونی برای کارهای خود مخاطب جذب کند، حتی اگر منتقدین در ابتدا به وی روی خوش نشان ندهند، اما در طولانی مدت مجبور خواهند بود که برای حفظ وجاهت حرفه ای خوشان که شده ژانری نوین اختراع کرده و به کار نویسنده ی مزبور انتساب دهند. این مورد به نیکی نشان می دهد که هنر ادبیات از نقد ادبی آن مهمتر است.

پانزده) ادبیات از عشق می آغازد، درآن تکوین یافته و در آن به پایان می رسد. اگر کسی این عرصه را برای شهرت و ثروت دنبال کند، احتمالا سرخورده خواهد شد. قطعا تمامی نویسندگان بزرگ در این زمانه مشهور و متمول می شوند، اما هیچ کدام علت غایی خود از پرداختن به این امر را ثروت قلمداد نمی کنند. اگر طبیبی که جیب خود را از امراض و دردهای دیگران پر می کند، عاشق ثروتمند شدن باشد؛ احتمالا عاشق درد کشیدن ها و بیماری های دیگران نیز می گردد و ما هرگز چنین طبیبی را حاذق نمی نامیم. نویسنده نیز قرار است که جان مخاطب را نجات دهد، نه اینکه خود را… من فقط چنین نویسنده ای را حاذق می دانم.

شانزده) این نوشتار تلاشی در راستای نقد نقادی نیست. این پرواضح است که نقد خوب چیز خوبی است، اما احتمالا به کار نویسندگان جوان نیاید. نویسندگان جوان بیش از هر چیز دیگری نیازمند تشویق و اعتماد بنفس هستند. یک نویسنده ی برنده ی جایز نوبل ادبی احتمالا موضوع بهتری برای نقد کردن است. منتقدین می توانند این افتخار را داشته باشند تا در محفلی با وی روبرو نشسته و از وی تعریف یا به ظن خود انتقاد کنند!

هفده) در هر حوزه ای می توان با نمونه های بد مواجه شد، سرزمین منتقدان هم از این نمونه ها عاری نیست، پس توصیه ی من به نویسندگان، پرهیز از منتقدین بد است!

هجده) یک منتقد خوب می بایست که یک کار بد را به خوبی نقد کند، برعکس آن هم صادق است؛ زیرا منتقدین خوب هم بعضا اشتباه کرده و یک کار خوب را، بد نقد می کنند؛ پس هیچ نقدی را مطلقا صحیح نپذیرید.

نوزده) بهترین منتقدِ هر کسی خودِ اوست. خود را در جایگاه مهمترین منتقد خود قرار داده و وجدان کاری خود را در این عرصه بیدار نگه دارید و سرآخر اینکه…

بیست) اندیشه ای انسانی در سر بپرورانید. فقط نویسندگانی تاثیرگذار گشته اند که اندیشه ای بدیع را دستمایه ی آفرینش ادبی خود قرار داده اند. تنها آنانی که برای بشریت دل می سوزانند و بخاطرش می گریند و می خندند، محل توجه ابناء بشر قرار گرفته و در پایان بخاطر اعتلایی که به جایگاه بشر داده اند، در نزد ایشان متعالی و جاودانه خواهند ماند…

وَ دِگر، پایان…

امتیاز شما به این نوشته

2

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرهاد ابراهیمی
فرهاد ابراهیمی
8 سال قبل

دی داد عزیزم ضمن سپاس از نگارش ادبی و هوشمندانه شما
برای شما روزهای خوب و پرکاری رو همراه با کمال انسانی و آرامشی عمیق در زندگی رو آرزو میکنم

admin
admin
8 سال قبل

فرهاد گرامی… از شما بابت حسن نظر همیشگی تان کمال سپاسگزاری را دارا هستم. ممنون بابت آرزوهای خوبی که همواره برای من داشته ای.

علی سید النگی
علی سید النگی
6 سال قبل

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت جناب دی داد
خیلی خلاصه بگم که این متن شما بسیار مفید بود و خیلی موشکافانه و دلسوزانه، راه پیش روی نویسندگان تازه کار را روشن کرد.

دی داد
6 سال قبل

درود بر شما، جناب سیدالنگی… امید دارم که بزودی شاهد آغاز فعالیت نویسندگی شما دوست عزیز باشم.

مهدی
مهدی
6 سال قبل

دی داد عزیز
بسیار این متن شما را دوست داشتم و ممنونم. راهنمایی های بسیار بسیار مفیدی بود

Azhaar
Azhaar
3 سال قبل

Dear Daydaad, really appreciate the clarity in this essay, it was so beneficial for any person who wants to start writing , your inspiring words heartfelt. I am so grateful meeting you.