دی داد

موقعیت:
/
/
آموزگار طبیعت (241-008)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1396-01-09

آموزگار طبیعت (241-008)

بی شک بخشی از مهمترین تفکرات بشری در پاسخ به وضعیت طبیعت رقم خورده اند. قاعدتا انسانی که خود را در دل طبیعت می یابد، نمی تواند مستقل از طبیعت فکر کند. فارغ از اینکه تمامی بقای ما به طبیعت وابسته است، من در این نوشتار، آن قسمی از اندیشه را مدنظر دارم که محصول شرایطی است که در آن آدمی تک و تنها در دل طبیعت با جنبه های اکستریم آن مواجه می شود.

در بستره ی این کره ی خاکی مکان هایی یافت می شوند که بشکل حداکثری از حیات ملموس عاری اند: دهانه های آتشفشانی، مناطق یخ زده ی قطبی، صحراهای سوزان، دریاچه های نمک و غیره. این تجلیات طبیعت می توانند علیرغم آسیب زننده بودنشان برای زندگی انسان، بسیار بسیار آموزنده باشند.

دریاچه ی نمکی که همچون یک شوره زار گسترده است، بیش از هر نمود دیگری، یک پدیده ی مرده است. شاید صفت مرده تا حدی گمراه کننده باشد اما منظور من نبودن همان مصادیق ملموس حیات است. وقتی پای خود را بر زمینی با هکتارها وسعت می گذاری اما آنجا جز خودت موجود زنده ی دیگری را نمی بینی، بی شک احوالت دگرگون می شود.

سکون، بی حیاتی و خشونت طبیعت در آن منطقه بیش از هر زمان دیگری در نظر بیننده جلوه گر می شود: یک سوژه ی زنده در دل اقیانوسی از ابژه های بی جان… این تصویر حقیقتا بسیار خارق العاده است.

اگرچه تماما مرگ و نیستی در مقابل بیننده خودنمایی می کند، اما این مرگ، یک مرگ در شرف تحقق برای خودِ ناظر نیست. این مرگ، یک مرگ رقم خورده است. بخش هایی از پیکره ی طبیعت تماما دیگر زنده نیست. مثل مو! موها در ریشه ها زنده اند، اما خود پیکره ی مو مثلا در قسمت سر، تماما بافتی مرده است. ناخن های رشدکرده، آنها نیز همین وضعیت را دارند.

مرگ و نیستی و شاید بهتر باشد بگویم که بی حیاتی تماما در مقابل دو دیدگان ماست. برای آنکس که سطحی می اندیشد این نقطه از زمین هیچ درسی برای تعلیم دادن ندارد اما برای آن انسان عمق نگر، این مرگ فراگیر درسی مهم در بر دارد: پی بردن به امکانات حیات در نزد خویشتن. وقتی آدمی با بی حیاتی فراگیر مواجه می گردد، آنگاه اگر بخواهد کمی عمیق تر نگاه کند، حیات فراگیر خویش را در نظر می آورد.

ما به زندگی خود پی می بریم. ما پی می بریم که زنده هستیم و این زندگی تماما تمام ماجراست. شناخت چیزها بمدد اضدادشان به بهترین نحو ممکن رقم می خورد و مواجهه با بی حیاتی فراگیر خطه های طبیعی بیش از هر چیز دیگری زندگی خودمان را به رخمان می کشد.

می فهمیم که ما زنده ایم، ما نفس می کشیم، ما وجود داریم اگرچه می توانستیم همچون موهای چنگه چنگه کنده شده با ناخن های درنده و شکسته ی دهر در کف پاهای هستی ریخته باشیم…

11756 – 11755

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها