دی داد

موقعیت:
/
/
اسراف محبت در قبال بی مصرف ها (230-004)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1395-03-06

اسراف محبت در قبال بی مصرف ها (230-004)

{در ارتباطات اجتماعی پیش می آید که از سر انسانیت، دیگرانی را که قدر چندانی ندارند، مورد ملاطفت ها و مرحمت های خود قرار می دهیم. این افراد از آنجاییکه خودشان نیز تا بدین حد مقبول واقع شدن را قلباً قبول نداشته و باور ندارند، رابطه را جدی نگرفته و اگرچه در ظاهر خود را لایق این همه احساس خوب که نثارشان می شود، نشان می دهند؛ اما در باطن به طرف مقابل خود احساس دوگانگی دارند.

یک وجه این احساس تاسف خوردن به حال ایشان است، بنحویکه نزد خود فکر می کنند که فلانی از سر بی درایتی، ما را با کسی دیگر اشتباه گرفته است و یا اینکه مثلا بیچاره دارد وقت خود را بدجوری تلف می کند. وجه دیگر این احساس بنوعی عصبانی بودن، هم از دست خودشان و هم از دست طرف دیگر است بر این مبنا که چرا من لایق این همه محبت نیستم و اگر مثلا وی بفهمد که من چه آشغالی هستم، مرا کنار خواهد گذاشت و یا اینکه چرا فلانی این همه خوب است و من نمی توانم در سطح وی خوب رفتار کنم.

همین غبطه خوردن ها به گوهر وجودی طرف مقابل است که در طولانی مدت بشکل حسودی و احساسات منفی ظاهر می گردند و همانطور که هر حسود دیگری رفتار می کند، طرفِ بی قدر ماجرا تلاش می کند که طرف دیگر را پایین آورده و علیرغم اینکه در ظاهر با وی خوب است، اما در غیاب وی از او بدگویی کرده، در جمع به او می خندد و بعبارتی، خودِ واقعی اش را هویدا می سازد.}

من خود شخصا قربانی چنین ارتباطاتی بوده ام! اگرچه از لفظ قربانی استفاده می کنم اما حقیقتا این مسئله را بی ارزش تر از آن می پندارم که بخواهم از چنین واژه ی سنگینی بهره جویم. شاید دیگرانِ بی قدری بوده اند که پس از اینکه محبت خود را تلف و اسرافشان کرده ام در غیاب من به من خندیده اند اما ایشان باید مطمئن باشند که در عوض من به حال آن ها گریه کرده ام. این دسته از افراد نه تنها جایگاهی نزد بزرگان ندارند، بلکه شخصا نیز خود را لایق چنین جایگاهی نمی دانند.

بگذارید دیگرانی ابله در غیاب ما به ما بخندند، فقط بدانند که در عوض ما به حالشان گریه می کنیم…

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sam
sam
7 سال قبل

این تجربه را خیلی ها داشته اند و تنها راهش این جمله عارف بزرگ قزوینی عبید زاکانی است که فرمودند سر جماعتی را به بادی مخر.