دی داد

موقعیت:
/
/
آن پیرمرد لرزان (082-004)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1395-01-30

آن پیرمرد لرزان (082-004)

در پارک ….. تهران، گاهی روزها که صبح هنگام از کنار صندلی های مشرف به خیابان عبور می کنم، پیرمرد حقیقتا ضعیف و فرتوتی را می بینم که بشکل قابل ملاحظه ای لرزان است. لقوه در تمامی اعضا و جوارحش موج می زند و بسختی قادر است که به تنهایی حرکت کند.

پیرمرد با سایر پیرمردهای ولو و علاف پارک متفاوت است. چشمان ضعیفی دارد و عینک ته استکانی زمختی بر چشم می گذارد. به نظر می رسد که در دوران جوانی اهل مطالعه بوده و ادبیات شفاهی اش نیز گواه این ادعاست.

نمی دانم کسی را دارد یا که نه اما تقریبا سر و وضع مناسبی دارد. هر روز سایر افراد کهنسال پارک (بویژه مردان) را به دور خود جمع کرده و از مسایلی عمدتا در حوزه ی نقد ….. برای آن ها صحبت می کند. خط فکری اش بازگشت به ایرانیت و احیای ارزش های ایران باستان است.

مخاطبینش که عمدتا در غیاب وی از قیمت دل و جگر و سبزی خوردن صحبت می کنند در حضورش ژست افراد شنونده را به خود گرفته و از بی روحی چشمانشان مشخص است که درکی از حرف های وی ندارند. گاهی نیز پیش می آید که از سر نادانی و برای شکست سکوت ابلهانه ی خود حرفی بزنند که مشخص کننده ی عمق نادانی و زاویه ی باز بین خطوط فکریشان با پیرمرد لرزان است، البته بگمانم گاهی نیز از سر لجاجت و بدذاتی با او اینطور تا می کنند…

آنگاه پیرمرد لرزان با حسی استادمآبانه مجبور است که حرف های قبلی خود را به زحمت تکرار کند و خطاها را اصلاح کرده و شُبهه ها را برطرف سازد. آنقدر جدی توضیح می دهد که گویا استاد فلسفه ی کالج کینگ دانشگاه کیمبریج است و انگار که مخاطبینش نیز دانشجویان فلسفه ی دانشگاه آکسفوردند!

دیدن پیرمرد لرزان برایم دردآور است. تا حدودی او را آینده ی نیم قرن بعد خود می بینم. تصویری که دل مرا به درد می آورد. تصویر فیلسوف کوچه و خیابان! با هر بار دیدن پیرمرد عهدی را با خود تجدید می کنم: اینکه تمام تلاش خود را خواهم کرد تا از این تصویر فاصله گرفته و وقت خود را تلف عوام بی سر و پای خیابان ها نکنم! هرگز…

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Gruffudd
Gruffudd
7 سال قبل

از سر نادانی و برای شکست سکوت ابلهانه ی خود حرفی می زنند که مشخص کننده ی عمق نادانی شان است……
جناب دی داد من تصور می کنم بعضی از عوام بی سروپای خیابان ها اگر در زمینه “بازگشت به ایرانیت و احیای ارزش های ایران باستان” وقت صرف نکردن، احتمالا عمرشون رو به کارهای مشخص دیگه ای گذرونده ن… به نظرتون چنین اظهارنظر تندی درباره عوام که نود و چند درصد از افراد جامعه رو تشکیل میدن کمی بی انصافی نیست؟ مگر ممکنه همه مردم در این باره اطلاعات داشته باشند؟ 🙄

admin
admin
7 سال قبل
پاسخ به  Gruffudd

قطعا که ممکن نیست اما باید سعی در افزایش آگاهی خود کنند…

sam
sam
7 سال قبل

دوست پیر من ، پیری که سنت خیلی کمتر از من است . اگر عالمی صد نکته بداند و این صد نکته را با عوام در میان بگذارد به مانند این استکه با آموختن هر نکته شمعی در دل تاریک آنان روشن کند.
قبول دارم که عوام پتانسیل درک و فهم تمامی دانش پیر عالم را ندارند و فکرشان درگیر نان و سبزی و … اما تعدادشان خیلی زیاد است و این فرصت خوبی برای عالم استکه دانسته های خود را به این تعداد زیاد عوام بذل کند و هر فرد عامی به قدر توانش از این توشه بهره مند شود.فرض کن عالم یک نفر و عوام ده هزار نفر باشند که از طریق یک رسانه جمعی به گفته های پیر فرزانه گوش میدهند.اگر هر فرد عامی ده نکته از صد نکته را بیاموزد ، در دل تاریک هر فرد عامی ده شمع روشن شده و ده هزار نفر که ده شمع روشن دارند جمعا صدهزار شمع روشن در این جمع خواهد بود که خیلی بیشتر از صد شمعی استکه در دل این پیرفرزانه روشن است.
عالمی که گوشه گیر است به مانند چراغی استکه زیر تشت روشن است و تنها زیر تشت را روشن میکند.پس بتاب و بدرخش و هراسی نداشته باش که اگر همه صد نکته را نیاموزند چه خواهد شد .
قرار نیست عوام هر صد نکته را بدانند. اگر چنین بود پس چه فضیلتی داشت خالق به مخلوقش؟ مراد به مریدش؟ و…

مهرداد
مهرداد
7 سال قبل

با درود به همه دوستان!

جا دارد در اینجا من باب این قضیه نکته ای را بیان کنم. یکی از مسایلی که گریبان گیر همه عوام است همین عدم دانش و یا درک نادرست و کج فهمی بواسطه برداشت های این همانی بدون منطق است و در بسیاری از موارد شاهد آن هستیم که عوام را در برابر یکدیگر قرار می دهد که نمونه های بارزش را هر روزه در گوشه و کنار جهان می بینیم. بعضا با گونه ای از عوام مواجه می شویم که روشن فکر نما هستند و بواسطه معاشرت با یک عالم یا گفته ها و شنیده ها ی جسته و گریخته از این سو و آن سو وارد بحث می گردند اما بزرگترین مشکل آن ها عدم دانش نیست بلکه این است که خود نمی دانند که چه میخواهند و اصلا راه زندگی به کدامین سو می رود . زیرا روزی چشم باز کرده اند و خود را در این جهان با شکل فعلی اش دیده اند و تمامی تاثیرات را بدون اینکه خود کوچکترین تاثیری در جهان داشته باشند از آن پذیرفته اند.

یکی از مواردی که همیشه به عوام گوشزد می کنم این نکته است که به عنوان مثال بیایید و درنظر بگیرید که هرگز شخصی مانند نیوتن وجود نداشت… حال وضعیت خود را در این شرایط بسنجید… یک زندگی عقب افتاده سنتی به دور از هرگونه فناوری های ابتدایی. اینگونه است که عوام می بایست قدر دانشمندان و فلاسفه را بدانند و بدان ها مدیون باشند. در اینجا قصد توهین یا تخریب عوام و.جود ندارد ولی نکته ای وجود دارد که تا حدی می بایست حق را به دانشمند داد، این خواص هستند که بواسطه وجود عوام زجرهای بسیار کشیده اند.

من خود شاهد بوده ام که در حق دوست و بزرگمرد عزیزمان دی داد بارها و بارها اجحاف شده است. کسانی که وی دست یاری به آنان داده تا آن ها را از ظلمت و گرفتاری ای که در آن دست و پا می زنند برهاند، سپس همان ها از وی به عنوان فردی دیوانه یا انسانی از انسانیت به دور یاد کرده اند که قصد برهم زدن زندگیشان را دارد.

ولی مهم این است که همیشه عالم است که تاثیر خود را میگذارد و هویدا یا پنهان، عوام است که مدیون علم می باشد.

دی داد
7 سال قبل
پاسخ به  مهرداد

{در ارتباطات اجتماعی پیش می آید که از سر انسانیت، دیگرانی را که قدر چندانی ندارند، مورد ملاطفت ها و مرحمت های خود قرار می دهیم. این افراد از آنجاییکه خودشان نیز تا بدین حد مقبول واقع شدن را قلباً قبول نداشته و باور ندارند، رابطه را جدی نگرفته و اگرچه در ظاهر خود را لایق این همه احساس خوب که نثارشان می شود، نشان می دهند؛ اما در باطن به طرف مقابل خود احساس دوگانگی دارند.

یک وجه این احساس تاسف خوردن به حال ایشان است، بنحویکه نزد خود فکر می کنند که فلانی از سر بی درایتی، ما را با کسی دیگر اشتباه گرفته است و یا اینکه مثلا بیچاره دارد وقت خود را بدجوری تلف می کند. وجه دیگر این احساس بنوعی عصبانی بودن، هم از دست خودشان و هم از دست طرف دیگر است بر این مبنا که چرا من لایق این همه محبت نیستم و اگر مثلا وی بفهمد که من چه آشغالی هستم، مرا کنار خواهد گذاشت و یا اینکه چرا فلانی این همه خوب است و من نمی توانم در سطح وی خوب رفتار کنم.

همین غبطه خوردن ها به گوهر وجودی طرف مقابل است که در طولانی مدت بشکل حسودی و احساسات منفی ظاهر می گردند و همانطور که هر حسود دیگری رفتار می کند، طرفِ بی قدر ماجرا تلاش می کند که طرف دیگر را پایین آورده و علیرغم اینکه در ظاهر با وی خوب است، اما در غیاب وی از او بدگویی کرده، در جمع به او می خندد و بعبارتی، خودِ واقعی اش را هویدا می سازد.}

من خود شخصا قربانی چنین ارتباطاتی بوده ام! اگرچه از لفظ قربانی استفاده می کنم اما حقیقتا این مسئله را بی ارزش تر از آن می پندارم که بخواهم از چنین واژه ی سنگینی بهره جویم. شاید دیگرانِ بی قدری بوده اند که پس از اینکه محبت خود را تلف و اسرافشان کرده ام در غیاب من به من خندیده اند اما ایشان باید مطمئن باشند که در عوض من به حال آن ها گریه کرده ام. این دسته از افراد نه تنها جایگاهی نزد بزرگان ندارند، بلکه شخصا نیز خود را لایق چنین جایگاهی نمی دانند.

بگذارید دیگرانی ابله در غیاب ما به ما بخندند، فقط بدانند که در عوض ما به حالشان گریه می کنیم…

مریم
مریم
6 سال قبل
پاسخ به  دی داد

حرفها و نوشته هایتان عجیب بوی خودشیفتگی می دهد

دی داد
6 سال قبل
پاسخ به  مریم

خودشیفتگی برازنده ی انسان های انگشت شماری است.

س.ح
س.ح
6 سال قبل
پاسخ به  مریم

دگر شیفتگی های ابلهانه را چه سود؟!