دی داد

موقعیت:
/
/
کارهای نکرده (221-003)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1395-01-15

کارهای نکرده (221-003)

کمی بیش از 4 سال قبل بود، هنگامیکه سوار تاکسی شدم، متوجه شدم که کسی در سمت چپ من نشسته است که مرا می شناسد. او با صدایی نه چندان رسا با من احوالپرسی کرد و من با گرداندن صورتم به سمت وی، ایشان را شناختم. یکی از آشنایان خیلی دیرین من بود.

با هم مشغول گفتگو شدیم و تا پایان راه حسابی با هم صمیمی شده بودیم. او برای من یادآور خاطرات بسیاری بود. اگرچه هیچ وقت با وی نزدیک نبودم، اما حضور پررنگش در اوقات بسیاری از زندگی گذشته ام، کاتالیزوری در راستای این صمیمت زودهنگام شده بود. هنگامیکه از تاکسی پیاده شدیم، دلم نخواست که او را ترک کنم. ساعاتی را با هم گذراندیم و در خلال این ساعات کلی با هم قرار گذاشتیم و برنامه ها چیدیم.

به یاد دارم با او که بنوعی شخصیتی هنری داراست، در رابطه با تصویرگری یکی از کتابهایم صحبت کردم. با هم پیاده روی می کردیم و از مسایل مختلف می گفتیم و می شنیدیم. بعد از چند کیلومتری قدم زدن، من با او به محلی رفتم که می بایست از آنجا ماشین گرفته و رهسپار منزل می شد. چون دیروقت بود و ما ملاحظات امنیتی داشتیم، قرار شد مادامیکه وی تاکسی نگرفته است، من با او بمانم. به یاد دارم که خودم برای وی تاکسی گرفتم تا رهسپارش کنم. او سوار ماشین شد و هنگامیکه رفت، من تازه متوجه شدم که شماره ی تلفن وی را از او نگرفته ام. و تا به امروز نیز او را ندیده ام که به قرارهایمان جامه ی عمل بپوشانیم. بلی! این است!

گاهی اوقات در زندگی پیش می آید که ما کلی فعالیت کرده اما آن فعالیت ساده ی اصلی که انجام شدن و یا نشدن هر چیز دیگری در گرو آن است را از یاد می بریم. گاهی آنچنان از سر رخ دادن اتفاقی درزندگی مسروریم که فراموش می کنیم که رقم خوردن طولانی مدت آن در گرو چیست. داستان ساده ی من و آشنای قدیمی ام نیز بیانگر همین مسئله ی تلخ است. این داستان را می توان به تمامیت زندگی تعمیم داد. شاید تازه هنگامیکه زندگی در شرف تمام شدن است، حواسمان جلب کارهای نکرده ی بستره ی زندگی مان گردد… اما افسوس!

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فرزاد
فرزاد
8 سال قبل

عجیبه ولی وقتی به اونجایی که گفتید شماره تلفن آشنای قدیمیتونو نگرفتید رسیدم حالم گرفته شد
دقیقا نمیدونم چرا…
امان از کارهای نکرده

admin
admin
8 سال قبل
پاسخ به  فرزاد

فرزاد جان… و حالا از اون روز تقریبا 5 سال گذشته و من هنوز ایشون رو ندیده ام… بقول شما، امان از کارهای نکرده!

س.ح
س.ح
8 سال قبل

چه رابطه ی تنگاتنگی ست میان این واژگان:”کارهای نکرده” و “افسوس”!

بهرانی
بهرانی
7 سال قبل

شاید تشریف بیارند و پای همین مقاله شمارشان را بنویسند .