دی داد

موقعیت:
/
/
موردکاوی: برخورد عقلانی – تجربی با یک مورد نگرانی (052-011)
راهنمای مطالعه

نویسنده: دی داد

1399-04-01

موردکاوی: برخورد عقلانی – تجربی با یک مورد نگرانی (052-011)

نگرانی احساس ناخوشایندی است که در اتمسفر فکری خاص خودش رخ داده و سرآخر نیز سبب می شود که زندگی به کام آدمی تلخ شود. برای غلبه بر نگرانی (که ذاتی متفاوت از استرس، اضطراب و ترس داشته اما شباهت های غیرقابل انکاری نیز با آن ها دارد) می توان چندین و چند فکریه ی فلسفی – علمی (منطقی – تجربی) را با یکدیگر بسیج کرده و در فاز «ب» یعنی فاز برخورد عقلانی – تجربی با احساساتمان به کار گرفته تا از شر نگرانی (در نهایت) خلاص شد.

برای واضح تر شدن مطلب به یک مورد واقعی اشاره می کنم. آقایی که منزلش پارکینگ نداشت، ماشین صفر خود را در خیابان پارک می کرد و به همسایگانش نیز بدبین بود زیرا که افراد کینه جو و مشخصا خرابکاری بودند. این فرد پس از خرید خودرو جدید از سر نگرانی اینکه همسایگان بلایی سر خودرواش بیاورند (مثلا رویش خط بیاندازند) دچار اختلالات خواب شده و شب ها فکر و خیال اجازه ی استراحت کردن را به وی نمی داد، جوریکه در عرض یک ماه وزنش کم شده و کیفیت ساعات بیداری اش نیز بشکل دراماتیکی کاهش یافته بود.

در اینجا قصد دارم نشان دهم که لشگرکشی عقل و تجربه برای مقابله با این نگرانی می تواند چه طیف وسیعی از افکار را شامل شود.

یک) از نظر متافیزیکی (فلسفی) او می تواند باورمند به عدل هستی بوده و به این قضیه باور پیدا کند که چیزی جز بهترین از دنیای خارج بر او عارض نمی شود. همه چیز به بهینه شکل ممکن رقم خورده و حتی اگر آسیبی بر ماشین وی وارد شود، این آسیب در میان مدت به نفع خود اوست زیرا که مثلا می تواند موهبتی در لباس مبدل باشد.

دو) از نظر علمی او می تواند خوش بین به خوش قلبی انسان ها از سر وجود قوای همذات پنداری (همدلی و همدردی) در نهاد آن ها و به درک این نکته نایل آید که انسان ها (ولو با گذشته ای مخوف) ممکن است که تغییر کرده و رویه ی متفاوتی را در پیش بگیرند. آن همسایه ی مزاحم هم در نهاد خود وجدانی داشته و اگر در گذشته خطایی کرده است، تضمینی نیست که همواره خطا کند.

سه) فرد می تواند اینگونه فکر کند که همسایگان شرور احتمالا موضوعات زیادی برای شرورزی خود در اختیار دارند و حتما لزومی ندارد که حرص خود را سر ماشین او خالی کنند. حتی اگر او ماشینی نداشت، آن ها ممکن بود که مثلا بیایند و خط را بر در خانه ی او بیاندازند. پس اگر کسی بخواهد از سر آسیب پذیری خود نگران باشد، آنگاه هر لحظه نگران خواهد بود.

چهار) آسیب به خودرو تنها از طرف همسایگان متوجه وی نیست، این آسیب ممکن است که با احتمال برابر از طرف هر کس دیگری باشد. از طرف غریبه ها، از طرف یک فرد سر به هوا و حتی از طرف یک شهاب سنگ. پس حتی اگر ما همسایگان خوبی داشته باشیم، باز آسیب ها تهدیدگر دارایی های ما هستند.

پنج) او احتمالا تنها نیست و بیشمار فرد دیگر نیز گرفتار انسان های نادرست هستند. در این مثال، موضوع مورد تهدید یک خودروست، کسان دیگری با تهدیدهای جانی زندگی می کنند، پس او نبایستی که دچار احساس بدبختی منتج از نگرانی شود.

شش) نهایت آسیبی که همسایگان بتوانند به خودرو او بزنند، چقدر است؟! شاید یک صدم قیمت کل خودرو؛ پس این مبالغ ناچیز ارزش به یغما رفتن آرامش روانی او را ندارد.

هفت) او قطعا می تواند که با رعایت نکات امنیتی از طریق نصب دزدگیر و یا دوربین این آسیب ها را کاهش دهد.

هشت) اگرچه شاید نتوان جرم های این چنینی را بسادگی اثبات نمود، اما او می تواند که از طریق مراجع قضایی در رابطه با مشکل خودش اقداماتی انجام دهد و یا اینکه اصلا آن منزل را ترک کند، هرچند که تضمینی وجود ندارد که در مکان های دیگر دوباره دچار مشکل با همسایگان بد نشود.

نه) اینکه بفهمد او مستحق خوشی، آرامش و شادی غیرمشروط است. همه ی ما از آن حیث که انسان هستیم لازم است که بتوانیم این خوشبختی خود را به چیزی خارج از خود منوط نکنیم. انسان لازم است که بتواند فارغ از هر چیزی خوشبختی را احساس کند. حتی اگر تهدیدها رقصان و تشنه به خون ما در اطراف ما صف کشیده باشند، اگر کنترلی بر اوضاع نداشته و کاری از دستمان ساخته نباشد، لازم است که خوشبختی را انتخاب کنیم.

و ده) آدمی در خوشبختی به تکامل نرسیده است. وجود تهدیدها سبب می شود که امکانات ذاتی ما که در طول فرآیند تکامل بدآن ها مجهز شده ایم و مغفول مانده اند، سربرآورده و ما را ارتقاء بخشند. از این رو بی شک آنکس که در مخمصه های زندگی گیر افتاده است، او همان کسی است که در شرف یادگیری و بهتر شدن است. اوست که می رود چیزهایی را شنیده و ببیند که دیگران از شنیدن و دیدنشان در موقعیت عجز هستند.

من تمامی این ده نکته را برشمردم (نکاتی که بنابر قوای عقلانی و تجربی ما و صَرف اندکی تخیل لیست شده و می توان تعداد بسیار بیشتری از حکمت را بدآن ها افزود) تا نشان دهم که منظور از فاز «ب» یعنی فاز برخورد عقلانی – تجربی با افکار و احساسات ناخوشایند، چگونه فازی است.

صدالبته که این اقدام نوعی مهارت است که در گذر زمان بهتر و بهتر خواهد شد. ما هرچقدر به این اقدام بیشتر مشغول شویم، آنگاه در طولانی مدت بشکل بهتری قادر خواهیم بود که از پس آن افکار ناخوشایند برآئیم. آنگاه مجموعه ی ذهن – روان ما می تواند که در مواجهه ی مستقیم با افکار و احساسات ناخوشایند (بشکل خودکار) با آن ها برخورد منطقی – تجربی کرده و نهایتا رخت بربستن تدریجی آن ها را از صحن و سرای خود به تماشا نشیند و نهایتا باشد که در این مسیر گام های بلندی برداریم.

12565 – 12563

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی اصغر مفیدی
علی اصغر مفیدی
3 سال قبل

درود دی دی عزیز
قلمتان تخیلتان را بخوبی همراهی می کند ، همیشه از مطالب شما حض می برم و نیز به شما حشوی
شما چند سال دارید ؟
این این ذوق را در یادگیری فراگرفتید یا ابتکار و خلاقیت هست .
رسانه دیگری غیر ازین دارید تا بیشتر و فراگیرتر مطالب شما را پیگیری کنم
من همیشه عاشق فلسفه بودم ولی فرد دستگیر با من مواجه نشد امیدوارم شما با شیب ملایم یاری رسانید .
من سال های قبل سرباز وظیفه ای داشتم که دکترای فلسفه از دانشگاه تهران بود وی را برای استفاده علمی ، منشی خود برگزیدم و ازش بهره مند شدم و چند جلد کتاب مقدماتی فلسفه به من داد و گفت : شما حتی در مدیریت خود نگاه تان به پدیده ها ، فلسفی ست و بسیار نیکوست .
بعد از چندین سال متوجه شدم این نگاه فلسفی در محیط کار و زندگی موجب کندی پیشرفت در زمینه های مختلف شده است . ولی ناراحت نیستم چون کائنات به طرز دیگری جبران کرده و موجب خرسندی نسبی م شده است .
منتظر راهنمایی تان هستم
سپاس