بشکلی کاملا تصادفی در جریان جدلی مابین یک دختر و پسر جوان در خیابان قرار گرفتم. به نظر می آمد که درگیر رابطه ای رمانتیک با یکدیگر باشند ولی به احتمال زیاد با هم رابطه ی همسری نداشتند.
به گمانم پسر ماجرا به دروغ به دختر ماجرا گفته بود که بخاطر یک قرار مهمِ کاری قادر نیست که با وی در بعدازظهر آن روز وقت بگذراند، اما علیرغم آن مسئله به باشگاه فوتبال رفته بود. دخترک نیز که نسبت به عذر و بهانه ی پسر مشکوک بوده، او را تعقیب کرده و سر از ورزشگاه در می آورد. سپس با تهدید از او می خواهد که بازگشته و لباس های خود را بپوشد تا با هم به محل مدنظر دختر ماجرا بروند.
شاهد بودم که دخترک مداوما اصرار می کرد و از پسر می خواست که با او بیاید. پسر نیز مداوما وی را به درون ماشین رانده و از او می خواست که سریعا محل را ترک کند. این کشمکش ها لحظاتی به درازا کشید تا اینکه پسر عصبانی شد و قصد کرد که با دختر بینوا برخورد فیزیکی کند. من از دور شاهد بودم که پسر دست خود را به دور گردن دخترک حلقه کرد و در حینی که سعی داشت وی را خفه کند، با زور او را از زمین بلند کرد. دخترک در بین زمین و هوا در حال خفه شدن بود و دست و پا می زد.
اما در این میان رفتار پسر عجیب بود که علیرغم خشم فوران کننده اش، تلاش می کرد که به دختر بیچاره آسیبی نرسد. ضمنا چند باری دختر ماجرا از دست وی فرار کرد و نزدیک بود که زیر چرخ سایر اتومبیل ها له شود، اما پسر در حین اینکه وی را دنبال می کرد تا بزند، تماما حواسش بود که به دخترک آسیبی نرسد. دیدن این صحنه ها اگرچه دردآور بود اما در عین حال نشان دهنده ی یک پرده از عشق واقعی بودند.
دختر عامدانه مایه ی دردسر پسر است اما در دل قصد دارد که با بردن وی به محل مورد نظر خود، بیشتر به یارش خوش بگذرد و پسرک هم اگرچه او را می زند اما در عین حال مراقب است تا که وی آسیبی نبیند… و به گمان من این همان پرتره ی عشق کامل است: توامان نوازش و کتک!
یک تصویر حقیقی!
عشق?????
چطور میشه یکی رو که دوستش داری کتکش بزنی!!!! شاید پسره به خاطر ترس از خونواده دختره مواظبه که اتفاقی واسه دختره نیفته والا اگه واقعا عاشقش بود یا باهاش میرفت یا واقعیت رو میگفت که میره ورزشگاه
آخی اشک تو چشمهام جمع شد!