دی داد

موقعیت:
/
/
از غار تا آسمان (047-010)
راهنمای مطالعه

برچسب و دستبندی نوشته:

نویسنده: دی داد

1397-09-03

از غار تا آسمان (047-010)

در یک مستند حیات وحش دیدم که یک شیر نر عصبانی به یکی از ماده شیرهای حرم سرای خود حمله کرده و پس از خفه کردن آن، گوشتش را خورد. من با دیدن این صحنه از این فیلم مستند دچار ترومای روانی شدم.

امروز در ترافیک اتوبان، ماشین جلویی ما کارزار ضرب و شتم قرار دادن یک زن مظلوم بود. راننده که مرد جوان قوی هیکلی بود، زن بیچاره را مداوما سیلی و مشت می زد و در آن احوال از دست کسی هم کاری ساخته نبود. با دیدن این اتفاق پر از خشونت، لحظاتی حملات عصبی را از سر گذراندم.

دو هزار و پانصد سال است که فلاسفه سعی کرده اند که با قلم خود بشر را از خوی توحش حیوانی اش به سمت خوی صلح جوی انسانی اش سوق دهند. همکاران من پیش از من چه نکرده اند، که حال من موظف به انجام آن باشم؟

رنج اقلیت ها، مشقات نیازمندان خیابانی، کودکان بدسرپرست، کودکان کار، وضعیت متجاوزین جنسی، قاتلین بالفطره، رنج بیماران آسایشگاه های روانی، قربانیان اسیدپاشی، قربانیان نسل کشی ها، آواره های جنگ، محکومین به اعدام، زندانیان و هزاران مسئله ی ریز و درشت دیگر که انسان بدآن دچار است.

قلم من چه قدرتی برای تغییر این معضلات دارد؟ شنیده ام که می گویند قلم از شمشیر قدرتمندتر است. قلم من چگونه دست آن مرد ظالم را می بندد؟ چه کسی به حیوانات کمک خواهد کرد؟

جهان چه جای وحشتناکی است. آیا این همه سال گفتن و نوشتن برای تغییر این وضعیت کافی نبوده است؟! می گویند فلاسفه انسان را از دل غار بیرون آورده و به آسمان برده اند، اما این انسان آسمانی کجاست؟! چرا او را نمی بینم؟!

12194

امتیاز شما به این نوشته

0

0

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سمانه
سمانه
5 سال قبل

متن جالب بود. ممنون
ابتدا تیتر من رو برای خوندن متن جذب کرد و سپس کوتاهی متن و در آخر اینکه راهکاری ارائه نشده بود.
بعضی اوقات فکر میکنم، انسان همون موجود متوحشی که شما ازش حرف زدید، باالجبار خودش رو در غالب جامعه و اخلاقیات وارد کرد و هرازگاهی دوباره اون خو، سربلند میکنه، چون چیزی که از ذات آدمه، نمیشه مخفی بشه و یا از بین بره. مثل کتاب نیمه تاریک وجود
اما در اون لحظه که زنی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، باز هم همون اخلاقیات و قوانین جامعه میتونست به کمکش بیاد. نیروی جمعی و خواسته جمعی برای مبارزه با ظلم و یا توحشی که شما گفتید. اما سال هاست که ما آدمها به فردیت بیشتر گرویدیم تا تجمع گرایی و همینه که هر روز تنهاتر و غمگین تر میشیم و کارهای بزرگی که نیروی جمعی میتونست انجام بده، جاشون خالیه
پی نوشت: اینها فقط تراوشات ذهنی من در برابر تحلیل مطلب شما برای ارائه راه حل بود
ممنون که می نویسید