این روزها در تهران برف سنگینی آمده است که بی شک در یک دهه ی اخیر بی سابقه است. امروز که در خیابان به خانه باز می گشتم شاهد صحنه های جالب توجهی بودم.
عده ای را دیدم که برف را از جلوی در منازل خود پاک کرده و در برابر درب منازل دیگر تلنبار می کنند! عده ای برف را از پشت بام های خود در معابر عمومی و یا بدتر از آن بدون هرگونه تذکری بر سر عابرینِ بی خبر می ریزند. عده ای در حین سر خوردن، خود را به چند نفر دیگر کوبیده و ایشان را نیز کله پا می کنند. عده ای در حین سوار شدن در تاکسی با حالاتی محیرالعقول حق سایر همشهریان را تضییع می کنند. عده ای سرشان به کار خودشان گرم است و تمایلی به کمک کردن به در راه مانده ها و یا غیره ندارند و حتی شاید با ویراژ دادن های ناگهانی، لباس های دیگران را لجن آلود کنند.
برعکسِ این جماعت، عده ای نیز هستند که برف در خانه ی همسایه ی خود را نیز پارو می کنند. عده ای از این گروه دوم خودشان دست به کار شده و معابر عمومی را نمک پاش می کنند تا کسی سُر نخورده و نقش بر زمین نشود. هستند کسانی که حواسشان جمع است که موقعِ زمین خوردن یک هموطن، مانع این اتفاق گردند و یا نوبت تاکسی خودشان را به همشهری کهنسال اعطا کنند. در کل ایشان سرشان گرم اوضاع دیگران نیز هست و دلشان نمی خواهد که کسی در راه مانده و با پاشیده شدن گل و لای بر جسمش، رنج ببرد.
این دست روزها ما را با طبیعت دوگانه و ثنوی انسان آشناتر می سازد. به گمان من روز برفی یک فرصت آزمایشگاهی ناب در جهت مطالعات انسان شناسی اجتماعی است.
دیداد
12091
و نیز تگ اخلاقی!خیلی زیبا…