(پیداکنش)
از روزگاران قدیم همواره شخصیت های بزرگ تاریخ را به دو صفت کاشف و یا مخترع ملقب می ساختند و من نیز از دوران کودکی به این تقسیم بندی آگاه شده بودم. رازی کاشف الکل بود و ادیسون مخترع برق {البته لازم به ذکر است که توماس ادیسون مخترع لامپ حبابی بود و نه خودِ برق، اگرچه در ادبیات عوام چیز دیگری (یعنی برق) مصطلح است!!!}!
هم کشف و هم اختراع رویدادهایی در این جهان هستند! کشف رویدادی است که در آن یک پدیده ی این-جهانی محاط دایره ی شناخت آدمی می گردد ولی اختراع از جنس دیگری است… اختراع هر آنگونه رویدادی است که در آن تئاترهای ذهنی آدمی تحت محیط دایره ی امکانات این-جهانی، شانس حدوث می یابند و در این زمینه وجود یک اراده ی انسانی در پس پدیده های این چنینی امری واجب است.
بعبارت دیگر، در کشف، ما پی می بریم؛ پی می بریم به آنچه که همیشه – از قبل آنجا بوده است، اما اختراع چیز دیگری است. اختراع یعنی رسیدن به کلاژی از آن چیزهایی که می توانند کنار هم باشند و ماهیتی جدید را سازند…