هفت یادآوری دی دادی برای کامروایی | ۰۴۲-۰۱۴

هفت یادآوری دِی دادی برای کامروایی: یک) برای بازگرداندن آنکس که به یکباره تو را ترک کرده است، هیچگونه تلاشی نکن؛ زیرا اگر چیزی جز خوبی و محبت از تو ندیده است، بزودی خودش دست از پا درازتر باز خواهد گشت. دو) اجازه نده کسیکه تابحال خودش چیزی نیآفریده است، از آفرینش تو انتقاد کند. سه) همیشه در قبال انسان ها حُسنِ نیت داشته باش، ولی اگر کسی تخطی نمود و اذیتت کرد، تو نیز یک مرتبه حالش را بگیر؛ و سپس اگر تغییر رویه داد، تو نیز تغییر رویه بده و دیگر کینه نَوَرز. چهار) از اینکه به کسی […]

امید راستین | ۰۴۱-۰۱۴

مثل هرچیز دیگری در این جهان، امید نیز دو شکل راستین (اصل) و ناراستین (تقلبی) دارد. وقتی دیگران را به امیدواری دعوت می‌کنم، بی‌شک شکل راستین آن را در نظر دارم. امید راستین با تلاشگری توامان است بنحویکه: تنها تلاشگران حق امیدواری دارند. – دِی‌داد پانوشت: ای تلاشگر؛ ناامیدی خط قرمزت باشد.

در ادامه ی هفت یادآوری دی دادی برای کامروایی | ۰۴۰-۰۱۴

دیشب مطلبی منتشر کردم تحت عنوان “هفت یادآوری دِی دادی برای کامروایی”، که مورد استقبال خوبی قرار گرفت و دوستان عزیزی نیز خصوصی پیغام دادند که دنباله اش را بنویسم و تعداد نکات را بیشتر کنم؛ که بنده نیز اجابت می کنم. تقدیم (با عشق) به شما یاران گرامی ام: 👇👇👇 هشت) کسیکه به تو “توجهی” ندارد، لیاقت تو را هم ندارد. نه) در کارَت آنقدر خوب باش که نتوانند بسادگی از تو صرف‌نظر کنند. آن ها یا با تو هستند، یا که ضرر میکنند. ده) اگر بنا باشد که در اثر موفقیت، تبدیل به فردی گوشت تلخ و گَنده […]

فیلسوف درون | ۰۳۸-۰۱۴

انسان اساسا فیلسوف (خِرَددوست) است؛ زیرا که طبعا می خواهد بداند و از رهگذر این دانایی بطرز بالنده ای بهتر و بهتر عمل کرده و با کیفیت بالاتری باقی بماند. همه ی انسان ها فیلسوف به دنیا می آیند و این “فیلسوفِ درون” در تمامی مراحل زندگی با ایشان روزگار به سر می کند؛ هرچقدر هم که از سر جبرهای مکانی و زمانی (و یا جغرافیایی و تاریخی) سرکوب شده و یا اینکه نادیده انگاشته شود. مهمترین رسالت فلسفه پرسش‌گری است و پرسیدن از پاسخ دادن بسیار مهمتر است زیرا پرسش است که افق می گشاید؛ پرسش کنش است و […]

آخرین ماه سال | ۰۳۵-۰۱۴

آخرین ماه سال که می شود، افسوس هایی لعنتی گریبان مرا می چسبد. افسوس هایی نه فقط از بابت همین یک سال ناقابل؛ بل از بابت همه ی طول زندگی ام… کارهایی که بایستی انجام می دادم و ندادم،جاهایی که نبایستی می رفتم و رفتم؛ حرف هایی که بایستی می زدم و نزدم،افرادی که نبایستی تحویل می گرفتم و گرفتم؛ فرصت هایی که بایستی تعقیب می کردم و نکردم،فریب هایی که نبایستی می خوردم و خوردم… و در یک کلام؛چیزهایی که نبایستی می شد؛ اما که شد!(نفرین بر این مصایب و افسوس های لعنتی زندگی.) چه کسی است او که […]

چهل سالگی | ۰۳۱-۰۱۴

از سی سالگی تا چهل سالگی فقط “ده سال” نیست، بلکه “چهل سال” است؛ زیرا که در این دهه است که تمام تلاش های قبلی تو قوام یافته و مسیر آینده ی حرفه ای ات ریل گذاری می شود. (چنانچه در این بازه از عمرت هستی، هر یک سال زندگی ات را به اندازه ی چهار سال قدر بدان.) – دِی داد پانوشت: این بازه ی ده ساله ی بسیار کریتیکال (از نظر کیفی و نقش تعیین کننده اش در آینده ی زندگی حرفه ای هر فرد) به اندازه ی تمام آن دهه های قبلی سهم دارد.

سه تلنگر دی دادی | ۰۳۰-۰۱۴

سه تلنگرِ دِی دادی: یک) کسیکه “بی دلیل” از تو خوشش نمی آید، دلیلش حسادت به توست. دو) کسیکه “بی جهت” تو را می آزارد، از دست خودش عصبانیست. و سه) کسیکه “بی اطلاع” تو را ترک می کند، خودش را در حد تو نمی داند. – دِی داد پانوشت: برای کسیکه ارزش تو را نمی داند، ارزشی قایل نباش.

هفت یادآوری دِی دادی | ۰۲۸-۰۱۴

هفت یادآوری دِی دادی: یک) انسان ها بنده ی محبت اند. دو) به انسان ها توجه بده، و هرآنچه که می خواهی بگیر. سه) کسیکه را که می خواهی تغییرش دهی، در اصل دوستش نداری. چهار) کسیکه به تو توجهی ندارد، لیاقت تو را هم ندارد. پنج) با کسیکه تو را انسان خاصی نمی پندارد، دوستی نکن. شش) دوستی از عشق والاتر است. و هفت) انسان را “انسانیت” کافیست. – دِی داد تصویر: امروز یکی از دانشجویانم ناشناخته برای من دسته گلی فرستاد و سورپریز به یاد ماندنی و جذابی را برایم رقم زد (که از وی سپاسگزارم)…

این منم | ۰۲۶-۰۱۴

نخست، این “زندگی”ست که انسان را می سازد؛ و سپس، آن “انسان” است که زندگی را خواهد ساخت. – دِی داد _______ (در شرح عکس و به تاسی از فروغ بزرگ:) این منم، فردی در آستانه ی فصلی سرد، لمیده بر گذشته؛ با چشمانی خیره در چشمان آینده، و با تاجی از زمان بر سر؛ در آغاز میانسالگی اش، زندگی او را ساخته؛ و او اکنون به دنبال ساختن زندگی است، با ایمان به آغاز فصل سرد؛ که به اجبار، هرگز شکوفه ای نمی روید، پاییز و زمستانی لازم است؛ و در پایان این سرما و آن برگ ریزان، شکوفه […]

کلکسیون | ۰۲۵-۰۱۴

از یکی از دانشجویان دوره ی فلسفه ی کاربردی ام هدیه ای به دستم رسید که شکل ویژه ی کادو کردنش برایم حسابی الهام بخش شد و نخستین چیزی که از آن در نظرم جلوه ی خاصی پیدا کرد، جملاتی بود که بر روی آن نوشته شده بودند. تقریبا سی ثانیه ای مشغول خواندن جملات بودم که متوجه شدم گلچینی از دفتر اول گزین گویه های خودم است و از این بابت حال ویژه ای بر من مستولی شد. فکرش را بکنید! کسی سخنان خودم را به من هدیه داده است و حقیقتا چه چیزی می تواند که جذاب تر […]